کد مطلب:148582 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:115

گفتگوی زینب و حسین
امام علیه السلام وارد خیمه ی زینب علیهاالسلام شد، نافع بسان پاسدار و نگهبانی قهرمان، چون سایه ی امام علیه السلام، به دنبال امام علیه السلام حركت می كرد، او می گوید: كنار خیمه آماده بودم، شنیدم حضرت زینب علیهاالسلام به امام حسین علیه السلام عرض كرد: «آیا یاران خود را آزموده ای نكند، آنها تو را تسلیم دشمن كنند؟»

امام علیه السلام فرمود: «سوگند به خدا آنها را آزموده ام، در آنها جز عشق


و شور ندیدم، كه همچون علاقه ی كودك به پستان مادر، علاقه ی شهادت در راه مرا دارند.»

نافع می گوید: «تا این را شنیدم، گریه امان نداد، با گریه نزد حبیب بن مظاهر رفتم و ماجرا را گفتم، حبیب گفت: «سوگند به خدا اگر انتظار فرمان نبود، همین لحظه به دشمن حمله می كردم...» سپس سخن زینب كبری علیهاالسلام را به سایر یاران گفتم آنها نیز گفتند: «سوگند به خدایی كه چنین موهبتی به ما داده اگر انتظار فرمان امام علیه السلام نبود همین ساعت به دشمن حمله می كردیم...» [1] .

اینها نمونه هایی از حماسه های شب عاشورا بود كه به اختصار در اینجا بیان شد.

در سحرگاه شب عاشورا، حسین علیه السلام را خواب مختصر گرفت و بیدار شد و به اصحاب فرمود: در خواب دیدم كه سگهایی بر من حمله می كنند، در این میان سگ دو رنگی را دیدم كه حمله ی او از همه سخت تر بود، گمان دارم كشنده ی من مبتلا به پیسی است، این خواب حاكی است كه اجل نزدیك شده و كوچ به آخرت فرا رسیده است. [2] .


[1] مقتل الحسين مقرم، ص 262 و 263.

[2] نفس المهموم، ص 119.